زندگی چیز کثیفی است که من نیک بدان می نگرم:
{گریۀ نوزادِ زنا زادۀ بخش اطفال
شیشۀ شیر به جای پستان
زندگی لکۀ خونی است که از خنجر مستی به زمین می ریزد
تکه سنگی است که افتاده به چاهی پر آب
زندگی چشمْ چرانی است به دنبال سراب لذت
آب شوری است که هر روز از آن می نوشیم
زندگی حس دروغی است که در عمر به خود می گیریم
اعتیاد است به الکل، به تریاک، به اِکس
زندگی وقفه ای در نیستی است
چندشی از آسایش احساس عدم، ترس از خواب
.....
شناسنامه
آقا ،
هی آقا ،
آورده ام شناسنامه ام را
به صفحه ی آخرش
یکی دو برگه اضافه کنید .
در این روزهایی که این همه میمیریم
احتیاط
شرط واجب عقل است !
[ امیر آقائی ، ماهنامه ی کارنامه ]
وقتی که عاشق ترین خورشید های سپیده دم به زانو در آمدند
دیگر از شبتابک خردی
که تازه از خواب شب آمده چه انتظار ؟
راه ها دور
نزدیکی ها ناپیدا
مردمان خسته
خنیاگران خاموش
خودت بگو
جز این چراغ شکسته آیا راهی هست ؟
باید خودتان برخیزید راه بیفتید
رویا به رویا بروید
روشنایی آن راز بزرگ را
به خانه برگردانید
البته سختی ها دارد سفر
شب ها دارد راه
افتادن ها دارد آینه
شکستن ها دارد آدمی
«سید علی صالحی»