زندگی

زندگی چیز کثیفی است که من نیک بدان می نگرم:

{گریۀ نوزادِ زنا زادۀ بخش اطفال

شیشۀ شیر به جای پستان

زندگی لکۀ خونی است که از خنجر مستی به زمین می ریزد

تکه سنگی است که افتاده به چاهی پر آب

زندگی چشمْ چرانی است به دنبال سراب لذت

آب شوری است که هر روز از آن می نوشیم

زندگی حس دروغی است که در عمر به خود می گیریم

اعتیاد است به الکل، به تریاک، به اِکس

زندگی وقفه ای در نیستی است

چندشی از آسایش احساس عدم، ترس از خواب

.....


نظرات 2 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ق.ظ http://bahar14.persianblog.com


شناسنامه

آقا ،
هی آقا ،
آورده ام شناسنامه ام را
به صفحه ی آخرش
یکی دو برگه اضافه کنید .
در این روزهایی که این همه میمیریم
احتیاط
شرط واجب عقل است !

[ امیر آقائی ، ماهنامه ی کارنامه ]

بهار چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ http://bahar14.persianblog.com

وقتی که عاشق ترین خورشید های سپیده دم به زانو در آمدند
دیگر از شبتابک خردی
که تازه از خواب شب آمده چه انتظار ؟
راه ها دور
نزدیکی ها ناپیدا
مردمان خسته
خنیاگران خاموش
خودت بگو
جز این چراغ شکسته آیا راهی هست ؟
باید خودتان برخیزید راه بیفتید
رویا به رویا بروید
روشنایی آن راز بزرگ را
به خانه برگردانید
البته سختی ها دارد سفر
شب ها دارد راه
افتادن ها دارد آینه
شکستن ها دارد آدمی
«سید علی صالحی»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد